خانوادهای با چهار نسل پهلوانی/” شه لافتی” نخستین موزه آیینهای پهلوانی
در شهر مشهد خانوادهای زندگی میکنند که چهار نسلشان عیار و پهلوان بودهاند و هنوز هم سینه به سینه به دنبال گسترش این منش و پهلوانی هستند.
شاید درک این موضوع در باور بسیاری از افراد نگنجد که عیاری و پهلوانی هم میتواند مانند بسیاری از میراثها، نسل به نسل بچرخد و به عنوان یک میراث در خون و وجود افراد باقی بماند. اما در شهر مشهد خانوادهای زندگی میکنند که چهار نسلشان عیار و پهلوان بودهاند و هنوز هم سینه به سینه به دنبال گسترش این منش و پهلوانی هستند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، برای نخستین بار بود که وارد یک گود زودخانه و فضای زورخانه میشدم تصورش هم برایم سخت بود در گوشه ای از شهرک طوس و بلوار شاهنامه در فضایی که هنوز خانهسازی زیادی در ان شکل نگرفته است زورخانهای در قالب موزه آیینهای پهلوانی ساخته شده باشد.
ساختمانی که ظاهر آن با داخلش زمین تا آسمان متفاوت است شاید اگر به تنهایی از کنار این ساختمان عبور میکردم تصور دیگری نسبت به زورخانه “شه لافتی” داشتم اما با ورود به زورخانه عظمت و سنگینی باری که بر دوش صاحب زورخانه بود را واقعا احساس کردم.
پهلوان خود به استقبالمان آمد و با همان رسم مردانگی خاکی بودنی که همه از پهلوانان میگویند به ما خوش آمد گفت وارد زورخانه که شدیم تمام دیوار پر شده بود از عکسهای پهلوانان و عیاران به نام ایران و وسایل و لوازم عیاران زیادی بر در و دیوار زورخانه نقش بسته بود که خود گواه بر قدمت این موزه بودند و پهلوان رستم که لباس ضرب و نقالیاش را برتن کرده بود و ضربی برایمان نواخت و گود را گرم کرد تا مصاحبهمان را شروع کنیم.
علی اکبر قاسمی 62 ساله مشهور به پهلوان رستم که امروز جزء معدود کهنه سواران و پهلوانان ایران به شمار میرود.به طوری که بیش از نیم قرن مرشدی و نقالی کرده است و از کودکی هم پای پدر بزرگ و پدرش به ورزش پهلوانی روی آورده است.
پدر و پدر بزرگی که هردو عیار بودند و برای خود از مقام، منزلت و احترام برخوردار بودند حتی کسی جرات نداشت روی حرفشان حرف بزند. پدرش معروف به بابا قدرت بوده است و قطعا نسل عیاران و بابا قدرتها در دنیای مدرن امروز سوژه جالبی برای گفت وگو و هم صحبتی هستند.
قاسمی میگوید: پدرم ورزشکار و پهلوان بود و همه او را با نام باباقدرت میشناحتند، پدر بزرگم نیز از عیاران به نام ایران بوده است و من نیز بر حسب علاقه، رشته کاری و راه آنها را در پیش گرفتم و نسل چهارم ما پهلوان حجت، پسرم را نیز وارد این رشته کردم و هرآنچه از پدربزرگ و پدرم و دیگر پهلوانان فرا گرفته بودم را به او آموختم تا با علاقه از باشگاه پهلوانی و موزه و میراث پهلوانان و عیاران محافظت کند.
جمعآوری وسایل و لوازم موزه 45 سال زمان برد
وی ادامه میدهد: جمع آوری وسایل و لوازم موزه 45 سال زمان برد و من این زمان را تنها وقف جمعآوری لوازم و خاطرات پهلوانان کردم البته هنوز هم به دنبال تکمیل آن هستم اما به دلیل علاقهای که از کودکی به رشته پهلوانی داشتم و از این جهت که امروز کمتر به پهلوانی و عیار منشی توجه میشود تصمیم گرفتم تا هر پهلوانی در هر رشته ورزشی و کاری که فعالیت داشته و نامی از او برده نمیشود را در این موزه معرفی کنم تا در تاریخ به یادگار ثبت شوند.
عیاران زیادی در گذشته داشتیم و هنوز هم داریم اما نسل جوان هیچ شناختی نسبت به آنها ندارند و این موزه میتواند راهی برای از بین بردن این شکاف نسلی باشد، جوانان زیادی برای فراگیری آیین و منش پهلوانی به زورخانه شه لافتی میآیند و این فرصتی است تا هنری که در تمام این سالها از عیاران و پهلوانان به یادگار مانده را به نسلهای آینده نیز آموزش دهم.
پهلوان رستم میافزاید: پدرم قهوه خانه داشت، در پنج راه پایین خیابان به یاد دارم که انواع و اقسام افراد میآمدند و داستانهایشان را تعریف میکردند و همان دوران که پهلوانان و عیاران در قهوه خانه جمع میشدند بذری در وجود من جوانه زد و از همان دوران به این فکر افتادم که خاطرات را به ذهنم بسپارم و هر زمان که بزرگ شدم و موقعیت داشتم آنها را گردآوری کنم.
در سن 40 سالگی داماد شدم و یک موتور اژ خریداری کردم و به شهرهای مختلف ایران سفر کردم در زورخانهها و قهوه خانهها به حرفها و خاطرات مردم گوش فرا دادم آن زمان جوینده گمشدههایی بودم که روزی نام و نشانی داشتند و حریف پشت حریف به زمین میزدند مانند پهلوان غنچه از اصفهان که با داستانهای شیرینی که در دوران کودکیام از زبان او شنیده بودم و مرور همان خاطرات به من انرژی میداد که به دنبال خاطرات پهلوانان و معرفی انها بروم و این جویندگی 45 سال زمان برد و تا امروز ادامه دارد.
پدرم، بابا قدرت بود
پهلوان رستم میگوید: حضور پدری که همه او را بابا قدرت صدا میکردند در زندگی من تاثیر بسیار خوبی داشت و به نوعی یکی از امتیازهای زندگی من به شمار میرود ” پدر و پدر بزرگم هم عیار بودن و هم پهلوان و دستگیری از مردم البته در آن زمان عیار به افرادی میگفتند که تمام سلسله مراتب پهلوانی را گذرانده باشند به یاد دارم که پدر و پدر بزرگم همیشه برای مراسم عروسی و عزا کمک میکردند و قهوه خانهمان نیز تبدیل به دادگاه و پاسگاه و محل آشتی مردم محله شده بود.
وی عنوان میکند: پدرم با وجود پهلوان بودن اما سختیهای زیادی کشیده بود او در جوانی تاجر و دباغ پوست بوده ملک و املاک و دباغ خانه نیز داشته است اما رژیم شاه تمام داراییاش را میگیرد و مدتی او را به زندان میاندازد و سپس به تربت حیدریه و روستای کدکن تبعید میکند و پدرم همان جا تصمیم میگیرد و از صفر شروع میکند. زمانی که من به دنیا آمدم، پدرم ساکن خانه توکلیها بود همان خانهای که امروز به موزه تبدیل شده است.
نخستین و بزرگترین گلریزان
قاسمی ادامه میدهد: نخستین و بزرگترین گلریزانی که برگزار شد به یاد دارم یکی از اهل محل ورشکست شده بود و شاکیانش او را به زندان انداخته بودند که پهلوانان محل برایش در زورخانه گلریزان برگزار کردند و پول زیادی جمعآوری شد هنوز گلریزانی به بزرگی آن روز ندیدم بزرگ و کوچک همه در گلریزان حضور داشتند، البته آن زمان گلریزان زیاد برگزار نمیشد مگر برای ازدواج جوانان و مشکلات بزرگ، چون عیاران و پهلوانان همیشه در خفا کمک میکردند به نیازمندان اما در مواقعی که مشکلات بزرگی برای افراد پیش میآمد گلریزان برگزار میشد.
پهلوانانی که پهلوان ماندند
وی بیان میکند: پهلوانان زیادی در آن دوران زندگی میکردند شاید تصورش برای جوانان نسل امروز سخت باشد اما در آن زمان بزرگ هر محله کسی که همه مردم پیرو جوان از او حرف شنوی داشتند پهلوان و عیار محله بود همان طور که مردم محله پنج تن از پدربزرگ و پدرم حرف شنوی داشتند اما امروز نه تنها پهلوان و عیاری معنای واقعی خود را ندارد بلکه جایگاهی نیز در میان جوانان و نوجوانان ندارد.
مرشد بین المللی باید ادهم خوانی کند
پهلوان رستم که بیش از 50سال است با ضرب و نقالی و پرده خوانی بزرگ شده است و از کودکی نیز با این ورزش خو گرفته است ادامه میدهد: بیشتر فنون نقالی را از مرحوم صادق علی یاد میگرفتم و چرخش و کف زدن، ژست گرفتن و ضرب زدن را برای پدرم اجرا میکردم و به شاهنامه تسلط خوبی داشتم و به سرعت ان را نقالی میکنم.البته امروز نقال بین المللی زیادی در کشور نداریم اکثر افراد ضرب گیر و مرشد هستند چرا که مرشد بین المللی باید بتواند ادهم خوانی کند و در کنار آن خودش هم پهلوان باشد و هم پهلوان پرورش دهد.
سفر با موتور اژ به 17کشور دنیا
وی در رابطه با موزه شه لافتی میگوید: نیمی از عمرم را صرف جمع آوری اشیا موزه آیینهای پهلوانی شه لافتی کردهام با موتور اژی که داشتم سراسر ایران و 17کشور دنیا را سفر کردم تا بتوانم اشیا قدیمی که از پهلوانان و عیاران نامی ایران زمین به یادگار مانده است را جمعآوری کنم.
سال 86 زورخانه و موزه آیینهای پهلوانی شه لافتی توس در چهار برج افتتاح شد و در حال حاضر نیز در میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری به ثبت رسیده است.
علی اکبر قاسمی در حینی که موزه را به ما نشان میدهد از خاطراتش با تک تک افراد میگوید: خاطراتی از عیارانی مانند پهلوان غنچه، پهلوان کلاه مخملی یا همان براتعلی چوپانی، میر سعید نجار، حاج رضا کیانی، حاج محمد عرفانی و حتی قدیمیتر از آنها شعبان بی مخ افرادی که هروقت گذری به مشهد داشتند سری به قهوه خانه باباقدرت نیز میزدند. هرچند اکثر پهلوانان و عیاران آن زمان فوت شدهاند و یا به گفته پهلوان رستم به اندازهای پیر و فرتوت شدهاند که از پهلوانی و عیاری خود به یاد ندارند.
پدر بزرگم 142 سال عمر کرد و پدرم نیز در سن 80 سالگی فوت شد خاطرات زیادی از آنها به یاد دارم شاید یکی از دلایلی که به فکر افتتاح موزه افتادم این بود که دوست نداشتم خاطرات پهلوانان وعیاران فراموش شود.
پهلوان رستم امروز به دنبال این است که موزه اش را گسترش دهد تا آنجا که فتوت خانه، عیارخانه، لمکده، طباخ خانه، مشت ومال خانه، مکتبخانه، نیز در این مکان بازسازی شده و هنوز بخشهایی از آن در دست تعمیر و تجهیز است.
موزه شه لافتی میتواند میعادگاهی برای عیاران و پهلوانان باشد کسانی که زمانی برای خود نام و نشان داشتند و نامشان که برزبان جاری میشد کوچک و بزرگ به احترامشان قد خم میکردند اما امروز در گوشه ای دنج در کوچه پس کوچههای شهر برای خود خلوت کردهاند و با خاطرات پهلوانی و دد منشی مردمان آن روزگار زندگی میکنند و بدون اینکه یادی از روزگار پهلوانی و جوانمردی آنها برده شود به سکوت میروند و تنها چند قطعه عکس یادگار و خاطرات تمام عیاری و پهلوانی و احترام و منش و مردانگی آنها شده است که اگر افرادی مانند پهلوان رستم ها نباشند نیز همین خاطرات اندک هم در گذر زمان محو میشوند.