مشهد در دورهٔ خلافت اسلامی
به گفتهٔ تاریخنویسان، هنگامی که یزدگرد سوم از برابر سپاهیان مسلمان عرب گریخت، راهی توس شد تا از کُنارَنگ توس مرزبان خود در آن خطه پناه بخواهد، اما کنارنگ یزدگرد را از توس راهی مرو کرد و با احساس خطر از سپاه مسلمانان، طی نامهای از عبدالله بن عامر، امان خواست و عهد کرد که اگر پیشنهاد او پذیرفته شود، در فتح نیشابور مسلمانان را یاری خواهد داد. پس چنین کرد و به امارت نیشابور دست یافت. با این ترفند، کنارنگیان، به رغم فتح خراسان، همچنان نفوذ خود را در خطهٔ توس حفظ کردند و تا پایان عصر اموی و چیرگی سپاهابومسلم در سال ۱۲۹ هجری، در آنجا ماندند و تنها پس از یورش سرداران ابومسلم بود که آنجا را رها ساختند.تنها خبر شاهنامه که تاریخ هم آن را تأیید میکند پناهنده شدن یزدگرد سوم ساسانی به کنارنگ توس پس از شکست از تازیان در زمان خلافت عثماناست.
مأمون جانشین هارون پس از گذشت چند سالی از خلافتش در اثر طغیانی که علیه وی درعراق پدید آمد به قصد آن که تمایل شیعیان را به خود جلب کند علی بن موسی الرضا را به جانشینی نامزد کرد. علی بن موسی الرضا پس از یک سال ماندن در مرو رهسپار بغداد شد، وقتی به روستای نوغان رسید به خانهٔ امیر سناباد وارد و در آنجا مسموم و در سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ ه. ق. پس از سه روز درگذشت و پیکرش در باغ حمید بن قحطبه در ۱٫۵ کیلومتری روستای سناباد مدفون شد، از همان زمان این نقطه، مشهدالرضا و بعد به اختصار مشهد نام گرفت.
مشهد در دوران حکومتهای ایرانی تا عصر صفویه
در ابتدای قرن چهارم هجری عصر شکوفایی فرهنگ ایرانی، که با روی کار آمدن نصر بن احمد سامانی (۳۰۰ ه. ق) رونقی یافته بود، در سرزمین توس –که به تعبیر مقدسی خزانهای بزرگ و باستانی بود هم به بار نشست. این روند اگر چه فرصت کوتاهی در پیش داشت و بهزودی، حرکت ضد ایرانی سنیان ورارود و غلامان ترکِ دربار به استیلای ترکان بر ایران انجامید، از همین فرصت کوتاه نهایت بهره را برد و تا چند قرن بعد، تابران به یاری رونق و شکوفایی پیشین پابرجا ماند.
مشهد نیز همچون تمامی شهرهای بزرگتر ایران بارها شاهد افزایش جنگ و وحشت درون دیوارهای خود بود. در سال ۴۲۸ طی دوران حکومت سلطان مسعود غزنوی، حاکم بعدی خراسان به منظور حفاظت از آرامگاه علی بن موسی الرضا استحکامات دفاعی را بنا کرد. در سال ۵۱۵ دیواری در اطراف شهر ساخته شد که گاهی اوقات امکان حفاظت در برابر حملات را فراهم میساخت. اگرچه در سال ۵۵۶ ترکهای غز موفق به گرفتن منطقه شدند ولی آنان از تاراج و غارت ناحیهٔ مقدس چشمپوشی کردند.
در زمان سلجوقیان، توس در عین حال که از رونق درونی و داخلی برخوردار بود، با بیمهری سلاطین رو به رو شد؛ ولی دانشمندان و رجال برجستهای از آن برخاسته، در دیگر نواحی و به طور عمده در شهرهایی که بیشتر کانون توجه بود، شکوفا شدند. خواجه نظامالملک (۴۰۸ تا ۴۸۵ ه. ق)، امام محمد غزالی (۴۵۰ تا ۵۰۵ ه. ق)، احمد غزالی (۴۵۴ تا ۵۲۰ ه. ق)، اسدی توسی (متوفی ۴۶۵ ه. ق) و شیخ توسی(۳۸۵ تا ۴۶۰ ه. ق) از آن دستهاند. در این ایام خواجه نظامالملک وزیر شهیر آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی در زمان وزارت ۳۰ سالهاش توجهی به توس داشت و حتی مسجدی هم در تابران ساخت.
توس در سال ۷۹۱ ضربهٔ مهلک را از جانب میرانشاه، پسر تیمور، دریافت کرد. زمانی که نجیبزادهٔ مغولی حاکم بر منطقه دست به شورش زده و تلاش کرد خود را مستقل سازد، تیمور پسر خود میرانشاه را برای مقابله با وی عازم منطقه کرد. توس پس از محاصرهای چندین ماهه مورد یورش قرار گرفت، به غارت و یغما برده شده و تلی از خاک از آن بر جای ماند؛ ده هزار نفر از ساکنین توس در این یورش قتلعام شدند. کسانی که از این کشتار همگانی جان سالم به در بردند در پناهگاه حرم امام رضا سکنی گزیدند. از این پس توس متروکه شد و مشهد جایگاه این شهر به عنوان پایتخت را از آن خود ساخت.
بعد از آن، علیرغم تلاشی که شاهرخ و شیبک خان ازبک در ۹۱۵ ه. ق. برای ساخت مجدد شهر انجام دادند، روی آبادانی به خود ندید و به تدریج روستاهای کوچکی جایگزین آن همه آوازه و رونق شد. از این زمان به بعد دیگر عصر حیات تابران به سر آمده بود و روی توجه تاریخ به سوی شهری قرار گرفت که قرنها با نام نوغان و از این زمان به بعد با نام مشهد در کنار تابران قرار داشت و جای این شهر را گرفت. احتمالًا بزرگترین ولینعمتان شهر و به ویژه حرم، شاهرخ اول تیموری و همسرش گوهرشاد بودند.
مشهد، از صفویه تا دوران معاصر
با توجه تیموریان به مشهد و به ویژه بعد از آن در دورهٔ صفویه با استقرار رسمی مذهب تشیع در ایران و توجه خاص صفویان به مشهد، نیز انتقال آب چشمه گیلاس در دو مرحله (دورهٔ تیموری و دورهٔ صفوی) به مشهد، امید حیات دوباره تابران به کلی از میان رفت.[۲۰][۲۱] با پیشرفت خاندان صفوی عرصهٔ تازهای از موفقیت برای مشهد آغاز شد. نخستین شاه این خاندان، شاه اسماعیل اول، شیعه را به عنوان مذهب رسمی بنیان نهاد و متعاقب این امر شهرهای مقدس داخل مرزهای ایران به ویژه مشهد و قم، به یک شاخصهٔ اصلی در برنامهٔ وی بدل شدند، چنانچه در مورد جانشینانش نیز همینطور بود. زیارت این آرامگاههای مقدس رونق قابل توجهی را برای این شهرها به ارمغان آورد. در مشهد، بارگاه سلطنتی فعالیت ساخت و ساز وسیعی را به نمایش گذاشت. در این رابطه به ویژه شاه تهماسب اول، جانشین شاه اسماعیل اول و شاه عباس اول از چهرههای شاخص به شمار میآیند.
بنا بر شواهد، تابران توس در دورهٔ صفوی دیگر به عنوان شهری وجود نداشته اما گویا از کهندژ آن به عنوان زندان استفاده میشده و در آن حیات جاری بودهاست. سفالینههای این بنا تا قرن یازدهم هجری نیز دیده میشود که از رفتوآمد و توجه به کهندژ، البته نه مانند دورههای گذشته حکایت دارد. تأثیر عوامل سیاسی و تاریخی مربوط به دورهٔ صفوی به عنوان یکی از مهمترین عوامل اعتلای مشهد است. عوامل مذهبی هم که وابسته به قرار گرفتن حرم علی بن موسی الرضا در شهر مشهد است، نقش مهمی در رشد و توسعهٔ این شهر داشته است. اما این عامل در دورهٔ صفوی تقویت شد و بین عوامل سیاسی و تاریخی با عوامل محیطی و مذهبی نوعی تعامل مثبت به وجود آمد، به گونهای که پس از این تاریخ، شهر مشهد از اعتلاء و رشد خاصی برخوردار و به یکی از شهرهای بزرگ و تأثیرگذار ایران تبدیل شد. در ایران عصر صفوی تنها سیزده شهر دارای بیگلربیگی عظیمالشأن بودند که یکی از آنها مشهد بود. بیگلربیگی مشهد حاکمان تابعی هم داشت که عبارت بودند از حکام سرخس، نیشابور، ترشیز، ابیورد، آزادوار، نسا، سبزوار، اسفراین، حورور ویساکوه، درون، تربت وبزاندوق.[۲۳] همچنین ظاهراً مشهد یکی از معدود شهرهای قلمرو صفویه بوده که در روزگار شاه سلیمان و شاه سلطان حسین در آن سکه ضرب میشدهاست.
در سال ۹۱۳ شهر به اشغال سربازان شیبان خان در آمد؛ و این اشغال تا سال ۹۳۴ که شاه تهماسب اول مجدداً موفق به بیرون راندن دشمن شد، ادامه داشت. سال ۹۹۷ سال فاجعهانگیزی برای مشهد بود. شیبانی عبدالمؤمن پس از چهار ماه محاصره، شهر را مجبور به تسلیم کرد. خیابانهای شهر مملو از خون شدند و غارت و تاراج سرتاسری در دروازههای منطقهٔ مقدس تمامی نداشت. شاه عباس اول که از سال ۹۹۳ تا صعود رسمی تاج و تختش به قزوین در سال ۹۹۵ در مشهد زندگی میکرد، تا سال ۱۰۰۶ قادر به بازپسگیری مشهد ازازبکها نبود. در سال ۱۱۳۵ و با آغاز حکومت شاه تهماسب دوم، ایل افغانی ابدالی به خراسان حمله کرد. مشهد سقوط کرد ولی در سال ۱۱۳۸ ایرانیها موفق شدند پس از یک محاصرهٔ دوماهه این شهر را باز پس گیرند.
خراسان در زمان نادر شامل بخشهایی از افغانستان و ورارود بودهاست که در سایهٔ توسعهطلبیهای نظامی نادر تا مرز هند و ترکستان گسترش یافت. نادر، پایتخت را از اصفهانکه یادگار طرفداران صفوی بود به خراسان انتقال داد. او با استفاده از موقعیت ژئوپولتیک خراسان توانست بر اهداف سیاسی خود دست یابد. مشهد مرکز سیاسی دولت وی و دژکلات، حصاری طبیعی در مواقع بحرانی گشت. ارتش او متکی بر نیروی رزمی قومیتهای گوناگون به ویژه عشایر خراسان بود.[۲۵] نادر شاه دستور داد آرامگاهی برای او در مشهد ساخته شود. تمامی بخشهای شرقی قلمرو پادشاهی نادر شاه به ویژه خراسان (به جز منطقهٔ نیشابور) در این برههٔ زمانی و تحت حاکمیت قدرتمند احمدشاه درانی افغان در رکود گذشت.
پس از نادر و جانشینان وی، شاهرخ به مدت ۵۰ سال، به طور ضعیف و تحت نفوذ امرا و فرماندهان ایلات خراسانی و حمایتهای احمدشاه درانی در بخش کوچکی از خراسان غربی به مرکزیت مشهد فرمان راند. احمد شاه و جانشین وی تیمور شاه، شاهرخ را به عنوان خراجگذار در متصرفات خراسان گماردند و بدین ترتیب خراسان به نوعی دولت حائل بین آنان و ایران تبدیل شد. هر چند هر یک از این حاکمان افغان، به عنوان حاکمان واقعی، در مشهد سکه زدند. از طرفی دیگر سلطنت شاهرخ نابینا با وقفههای کوتاه مدت و مکرر، بدون هیچگونه واقعهٔ به ثبت رسیدهٔ خاصی سپری شد. فقط پس از مرگ تیمور شاه (۱۲۰۷) بود که آقا محمد خان پایهگذار سلسلهٔ قاجار موفق شد در سال ۱۲۱۰ قلمرو حکومتی شاهرخ را تصاحب کرده و وی را به مرگ محکوم کند و این پایان جدایی خراسان از دیگر بخشهای ایران بود.
به توپ بسته شدن حرم علی بن موسی الرضا توسط روسیه
در سال ۱۹۱۱ یوسف خان از خواص هرات با نام محمدعلیشاه در مشهد اعلام استقلال کرد و با کمک دستهای از ارتجاعیون که گرد وی جمع شده بودند برای مدتی برهمریختگی قابل ملاحظهای را در خراسان به راه انداخت. این واقعه بهانهای به دست روسها داد تا مداخلهٔ نظامی در مشهد داشته باشند و در ۲۹ مارس ۱۹۱۲ آنان با نقض آشکار حقوق حکومتی ایران، مشهد را بمباران کردند و بسیاری از مردم، شهروندان و زائرین کشته شدند. بمباران زیارتگاه ملی ایرانیان دردناکترین تأثیر را بر کل جهان اسلام گذاشت. پس از این واقعه یوسف خان توسط ایرانیان زندانی و به مرگ محکوم شد.
واقعه مسجد گوهرشاد
مهمترین واقعهٔ تاریخ سیاسی معاصر مشهد،واقعه مسجد گوهرشاد در زمان رضاشاه است. روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاستهای رضاشاه در صحن مسجد گوهرشاد سرکوب شد. این قیام زمانی شکل گرفت که رضاشاه درصدد بود تا سنتهای مذهبی و قوانین اسلامی را حذف کند و فرهنگ غربی را جایگزین آن کند. از جمله مقرر شد که زنان کشف حجاب کنند، مردان کلاه غربی به سر کنند و روحانیان لباس روحانیت را از تن بیرون کنند. این سیاست، با مخالفت روحانیون و مسلمانان روبرو شد. صبح روز جمعه ۲۰ تیر ۱۳۱۴ نظامیان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به روی آنان آتش گشودند و تعدادی را کشتند و زخمی کردند، ولی مردم مقاومت کرده و سربازان عقبنشینی کردند. در ۲۱ تیرماه جمعیت زیادتری در مسجد گوهرشاد تجمع کردند و علیه اقدامات دولت اعتراض نمودند. در حوالی ظهر مأمورین نظامی و انتظامی دوباره با مردم درگیر شدند و تعدادی از مردم درون مسجد کشته شدند. در این واقعه تعداد بسیاری کشته، مجروح و بازداشت شدند. کشتار مردم در این مسجد به اندازهای بود که به نقل از شاهدان عینی چند کامیون جنازه از صحنه کشتار خارج کردند.