لهجه مشهدی
مشهدی یکی از لهجههای زبان فارسی به شمار میآید. نوع خالص آنکه خود مشهدیها با نام «زق» میشناسند، سرشار از واژههای اصیل و کهن فارسی است. این لهجه را در حقیقت عصارهای از فارسی دری میدانند و بسیاری از واژگان گمشده این زبان را میتوان در گفتار عامیانه مشهدیها جست. البته به واسطه اختلاط و ارتباط نزدیک مشهدیها با سایر اقوام، ردپایی از زبانها و گویشهای دیگر نظیر: عربی، ترکی، مغولی، افغانستانی (پشتون)، کردی، انگلیسی، هندی، روسی و فرانسوی را میتوان در آن دید. اما امروز آنان که از شهر دیگری به مشهد سفر میکنند، اثری کم رنگ از این لهجه را مشاهده میکنند. چیزی که شاید تنها به برخی محلات خاص این شهر محدود شود.
گویش مشهدی، بازمانده لهجه توس قدیم است. گویش پارسی دری معیار دارد و از آنجا که بزرگترین نامه دری «شاهنامه فردوسی توسی» به لهجه قدیم توس نوشته شده، دارای ارزش زیادی است.
از نگاه پژوهشگران و زبانشناسان
مهدی سیدی، پژوهشگر و کارشناس در زمینه لهجه و گویش مشهدی در خصوص این لهجه میگوید:
لهجه و گویش مشهدی یا به عبارت علمی تر فارسی مشهدی یکی از موثرترین گویشها در فارسی دری است، چرا که خاستگاه فارسی دری و همچنین ادبیات اصیل فارسی این گویش و زبان زیباست.
مهدی سیدی همچنین در ارتباط با جایگاه لهجه و گویش مشهدی میگوید
وقتی صحبت از گویش اصیل فارسی دری است به طور مطلق خراسان و توس حرف اول و آخر را خواهد زد، شاهنامهٔ منصور اشعار رودکی و شاهنامهٔ فردوسی تماماً آثاری هستند که قبل از گلستان و بوستان سعدی و غزلیات حافظ خلق شدهاند. فارسی دری بعد ازاسلام در ایران، زبان رسمی ای بود که در دربار ساسانیان که دایرهٔ حکمرانیشان تا نواحی مرکزی ایران گسترده بوده مورد استفاده قرار میگرفت، در اصل عنوان دری از درباری به معنی زبانی که در دربار از آن استفاده میشد گرفته شده است و کلیهٔ مکاتبات اداری و رسمی به آن زبان صورت میگرفت و این درست در زمانی بود که به جز خراسان و نواحیای از تاجیکستان امروزی در بقیهٔ ایران که به عراق عجم معروف بود، عربها سلطه داشتند و زبان رسمی عربی بود، به نحوی که کلیهٔ آثار مهم نگاشته شده در آن عصر و قبل از آن در این منطقه کلاً به زبان عربی بوده است.
بنا به توضیحاتی که ارائه شد پر واضح است که گویش مشهدی یا فارسی مشهدی گرانبهاترین گنجینهٔ زندهٔ ادبیات و فارسی اصیل دری است و حتی به شکل توسعه یافتهتری گنجینهٔ فرهنگ اصیل ایرانی، تنها ۸۰ درصد افسانهها و اشعار حماسی و پهلوانی ایران از شهر توس برخاسته است. در این گویش لغات اصیل فارسی موج میزند به طوری که اشعار کهن ما، برای خراسانیها ومشهدیها کاملاً قابل فهم است .
دکتر تقی وحیدیان کامیار، محقق و استاد دانشگاه جندی شاپور اهواز و دانشگاه فردوسی مشهد، در این زمینه اظهار میدارد
نزدیکترین گویش به فارسی معیار، گویش مشهدی است، به طوری که اصیلترین و ریشهدارترین فارسی را میتوان از مردم این شهر شنید.
برخلاف تصور عامه که ریشههای زبان فارسی را از فارس و شیراز میدانند، فارسی دری اصیل از توس قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته است.
تقی کامیار همچنین علت تحت تأثیر قرار گرفتن لهجه مشهدی از فارسی معیار را مرتبط با تفاوتهای اندک آن با فارسی معیار میداند واظهار میدارد
لهجههایی مانند اصفهانی، یزدی، شیرازی و … تفاوتهای ساختاری با فارسی معیار دارند، در حالی که در گویش مشهدی تنها در برخی آواها و تکیهها با فارسی معیار متفاوت است.
محسن رحیمی، زبان شناس و شاهنامه پژوه درباره لهجه مشهدی می نویسد: «گويش توسي يکي از گويشهاي ناب و ارزشمند زبان پارسي دري بوده است که از براي پيشينهي تاريخي و پيوند با گذشتهي پارسي دري، بررسي و شناخت آن ارج و ارزش فراواني دارد. اين گويش در زير شاخهي گويشهاي خراسان يکي از مايهورترين، گستردهترين و پيشرفتهترين گويشهاي زبانهاي ايراني بوده است. توسيها در پيدايش و باروري زبان پارسي دري، پس از اسلام، نقش بسياري داشتهاند. شاهنامه منثور به پشتيباني ابومنصور محمدبن عبدالرزاق فرماندار توس و به سرپرستي وزير او نوشته شد. دقيقي توسي آغازگر سرايش شاهنامه بود. فردوسي توسي، شاهنامه را سرود. پس از فردوسي، اسدي توسي نيز نخستين واژهنامه پارسي را گردآوري نمود. اکنون لهجه ي مشهدي، بازماندهي زنده، گويش توسي است، بايد گفت تا دو سده پيش تفاوتي ميان گويش توسي و لهجه ي مشهدي نبوده است، اما رفته رفته به دلايلي چند، گويش کهن توسي به فراموشي سپرده شده است، بلايي که اکنون لهجه ي مشهدي نيز اندک اندک بدان گرفتار ميآيد
آشنایی با لهجه مشهدی
ضمایر:
من = مو
تو = تو
او = او
ما = ما
شما = شما
آنها = اونا
برخی از افعال به شکل دیگری تبدیل میشوند، به عنوان نمونه «شدن» به «رفتن» تبدیل میشود، مثال: امشب چه زیبا شدی = امشب چه زیبا رفتی.
(البته شیوهٔ تلفظ این فعل نیز متفاوت است، رفتن (با فتح ر)= رفتن (با کسر ر))
«را» ی مفعولی به «ره» تبدیل میشود، مثال: هیچکسی مثل من تو را دوست ندارد = هیچ کی (در هنگام تلفظ «هیشکی» شنیده میشود) مثل مو تو ره دوست نِدِره.
احوال پرسی:
سلام = سلام(selam)
خوب هستید؟ = خوبن؟ (khooben)
خوب هستید که ان شاء الله؟ = ایشالله خوب هَستِن که؟ (Ishalla khoob hasten ke)
حالتان خوب است؟ = حالتان (ن در صورت تلفظ بسیار خفیف شنیده میشود یا هرگز شنیده نمیشود) خوبه؟ (haltan khoobe)
چکار میکنید؟ = چه کار (چه و کار به سرعت و در پس هم تلفظ میشوند و حرف ر نیز در اغلب موارد تلفظ نمیشود، به این صورت: «چـِکا») مُکنن؟ (che kar mokonen)
خوش میگذرد؟ = خوش مِگذِره؟ (khosh megzere)
کلمات مشهدی
برخی کلمات و اصطلاحات مشهدی، به همراه معنی آنها را در زیر مشاهده میکنید:
- سَرکن = تراش
- پاک کن = مدادپاک کن
- توشله = تیله
- لِمَشت = کثیف
- خُسور= پدر زن (پدر شوهر)
- خوش = مادر زن (مادر شوهر)
- اَلِفش، چسبو = نوچ، چسبناکی در اثر شیرینی
- خِفتی = گردنبند
- چوری = النگو
- سِلِّه = سبد (سِلِّه به چُخت دِلنگونه = سبد به سقف آویزان است)
- چُوله غِزَک = مترسک داخل جالیز
- توشله = تیله
- چُخد، چُخت = سقف
- فَلَکه = میدان (هرچند مختص به لهجه مشهدی محسوب نمیشود، کمااینکه در شهرهای استان سمنان و گاهی در شمال کشور نیز به میدان فلکه اطلاق میشود)
- میلان = [[کوچههای فرعیٍ روبروی هم از یک خیابان اصلی، مثل خیابان سیمتری اول یا دوم احمدآباد. ولی مثلاً کوچههای فرعی خیابان عشرت آباد یا خواجه ربیع میلان نیستند.]]
- چُغُک = گنجشک
- آغل چغک = لانهٔ گنجشک
- کاغذباد = بادبادک
- کال = مسیر عبور آب، معمولا جهت خارج کردن نزولات آسمانی از شهر.
- کلوخ = گل خشک شده متراکم، خاک بهم چسبیده، آجر
- یَره، یَرٍگِه = یارو (الزاما معانی کلمه یارو را به همراه ندارد. معنی و منظور به کار گیری این کلمه را لهن، چگونگی تلفظ و استرسی که در هنگام تلفظ آن به کار گرفته میشود مشخص میکنند)
- ناسوس = تلمبهیِ دوچرخه
- کُلاج = کسی که چشمش چپ است
- مکُش مرگِ ما = اعیانی، خیلی باکلاس
- کِلپسه = مارمولک
- جُل جُل، جُل خوردن = تکان خوردن خفیف
- مِس مِس = معطل کردن
- سُرسُر = یواشکی (مخفی) حرف زدن
- کُخ نریز = اذیت نکن
- کِلّه وَنگ = درگیر شدن
- اُوشتولی = مال مفت، مجانی
- ناخون جِله = نیشگون (خراشی که بر اثر ناخون بر روی پوست ظاهر شود)
- بٌزٌنقره = جوجه تیغی
- نارنجک = نان خامهای
- دُوری = سینی گرد (تلفظ آن مثل «دور» در دور زدن میباشد)
- اِشکاف = کمد تاقچه
- یاد دِشتَن (داشتن) = بلد بودن
- زِنج = شیره درخت، صمغ درخت
- لَتِّه = تکه پارچه کهنه
- لاخ (مو) = تار (مو)
- لوخ = حصیر (نیهایی که در بافت نوعی پرده حصیری به کار میروند)
- خُردو = کوچک
- شِرشِره = دنباله کاغذی که برای بادبادک درست میکردند (شرشره کاغذ باد) و گهگاه از آن در تزئین جشنها نیز استفاده میشد.
- کچه سگ = توله سگ
- چینگ، چنگ = منقار (در عبارت بسیار توهین آمیز «بِبَند چینگته (چینگت را ببند)»، به معنی دهان نیز به کار برده میشود)
- لوش = لجن
- مورچه گازی = مورچه بیابونی
- ناشور = نشسته
- طاس = کاسه
- دِلِنگون = آویزون
- اُه یَره = آهای آقا!
- پِندِری = گمان میکنی
- همسِده = همسایه
- پوز = دهان
- خُسبیده = خوابیده
- کَق = میوه نارس
- وَخِه = برخیز، پاشو (بلندشو)
- زلفی = گیره در
- رازینه = راه پله
- ریجه = طناب (طناف)
- مازولاق= فرفره (فرفرک) وسیلهای مخروطی چوبی که با دست چرخانده میشود و روی زمین رها میشود
- قرت (به کسر قاف)= شورت (لباس زیر) در قدیم به شلوارک هم گفته میشده
- پت (به فتح پ) = پشم. موی فرفری. موی زائد
- چوسی = دستمال کبوتر بازی
- جوز = گردو
- بزغله مار (به ضم ب) = بزمجه
- هم زلف (به ضم ز) = باجناغ
- کرت (به کسر ک و فتح ر) = دفعه
- کلف زدن (به کسر ک. به فتح ل) = گاز زدن
- قبرقه (به کسر ق. به فتح ب) = دنده (دندههای پهلوی بدن انسان)
- گرده (به ضم گ) = پهلو
- ناردشور (به کسر د) = ناودان
- اخکوک (به فتح ا) = زردآلو نارس. زردآلو کال
- قوه (به ضم ق) = باتری
- شور دِدَن (شلهها ر شور بده) = هم زدن (شلهها را هم بزن)
- شور دِدَن (مسئله یا یک مشاجره) = جلوی حل شدن مسئله را گرفتن، آتش بیار معرکه شدن – مثال: حالا تو هَم هِی شورِش بده
- غُطِّه خوردن = آب تنی کردن (نه الزاماً شنا کردن)
- بِـکَّـن (یره بِـکَّـن دِگِه) = بیش از این سر به سر من نگذار، بیخیال شو، اعصاب مرا خرد نکن، مرا رها کن
- ناسور =زدگی، دوپهن شدن، زخمی شدن، بر اثر ضربه پوست کن شدن، (در مورد فلزات نیز کاربرد زیادی دارد)
- چُل = آلت جنسی پسر بچه ها (دول یا دودول)
- بزِش = بهش (در گویش قدیمی مشهدی حرف «ز» بین «به» و «ضمیر» قرار میگرفته است مانند بزت= به تو یا بزم= به من، مثال کاربردی آن عبارت است از «بزٍت مُگُم بزٍش بٍگی بزٍت مٍگه بزٍم بگی» یعنی بهت میگم بهش بگی بهت میگه بهم بگی
- یَقَنی = یقه سفیدی که در مدارس ابتدائی قدیم روی یقه کت دوخته میشد وجزء لباس فرم مدارس بود.
- آق میرزا= شوهر خواهر
- چُرنه = لوله خروجی قوری و کتری
- لانکا = وسیله بازی ایکه از یک تکه سرب ویک تکه چرم دارای پشمهای نسبتاً بلند ساخته و باآن (مانند توپ) انواع بازی با پا را انجام میدادند خود بازی نیز بهمین نام یعنی «لانکا» نامیده میشد
- بیساژ = یک حالت از بازی با لانکا که آنرا با بغل پا بطور مکرر (مانند روپائی ولی با بغل پا) انجام میدادند بطوریکه پائی که با لانکا بازی میکرد نباید با زمین برخورد میکرد.
- دادو = نوزاد
- لُکّه = مچاله، در هم فرو رفته
شعر مشهدی
شعر زیر، اثری است ماندگار از استاد عماد خراسانی که به لهجه مشهدی سروده شده است
یَرِه گِه کارِ مو و تو دِرِه بالا میگیره | ذره ذره دِرِه عشقت تو دِلُم جا میگیره | |
روز اول به خودُم گُفتُم ایَم مثل بَقی | حالا کمکم میبینُم کار دِرِه بالا میگیره | |
چَن شَبه واز مثِ چل سال پیش اَزی مرغ دِلُم | تو زمستون بَهَنِهٔ سِبزه و صحرا میگیره | |
چَن شَبه واز مودوزُم چشمامه تا صُبحه به چُخت | یا به یک سَم بیخودی مات مِمِنِه و را میگیره | |
تا سحر جُل مِزِنُم خواب به سُراغُم نیمیه | هی دِلُم مثل بِچه بَهَنِه بی جا میگیره | |
مُگُمِش هرچی که مرگت چیه کوفتی! نِمِگه | عوضش نق مِزِنِه و ذکر خدایا میگیره | |
پیری و معرکه گیری که مِگَن کار مُویه | دِرِه کمکم ای کتاب صفحه پِنجاه میگیره | |
اوکه عاشق شده پنهون مُکُنِه مثل اویِه | که سِوار شتر و پشتشِه دولا میگیره | |
کوتا کِردَن دامنارِ تا بیخِ رون، مشتی عماد! | دیگه مجنون توی خواب دامن لیلا میگیره |
این شعر با صدای استاد محمدرضا شجریان، با عنوان عشق پیری و در دستگاه سه گاه (در گوشههای: زابل، مویه، مخالف) خوانده و منتشر شدهاست.
گیج کننده بودن زبان مشهدی
زبان شیرین مشهدی گاهی اوقات میتونه گیج کننده نیز باشه و باید معنای کلماتو از درون متن و موقعیت دریافت. به مثال زیر توجه کنید.
یک فعل چند منظوره در لهجه شیرین مشهدی:
مو بوروم: من بروم.
مو بوروم: من می بُرم.
مو بوروم: من می بَرَم.
مو بوروم: من برنده می شوم.
مو بوروم: من مو بور هستم.