جستاری در لهجه مشهدی
يك مشهدي اصيل، بچه محله پاچنار، پشت باغ ملي. دستورزبان و قافيه كتابهاي فارسي تمام بچههاي دوره راهنمايي و دبيرستان را او نوشته است. «زبان چگونه شعر ميشود»، «در قلمرو زبان و ادبيات فارسي»، «حرفهاي تازه در زبان و ادبيات»، «فرهنگ قافيه»، «بررسي منشا وزن شعر فارسي»، «فرهنگ نام آواها در زبان فارسي»، «تصحيح ديوان كاتبي نيشابوري»، «بررسي وزن شعر عاميانه فارسي»و … از جمله تاليفات اوست. بهانه گفتگوي ما پژوهش استاد در حوزه لهجه مشهدي بود. پژوهشي از جنس دغدغههايش براي هويت بومي.
لهجه چگونه شكل ميگيرد؟
ما دوگونه فارسي داريم كه به نوع نوشتاري رسمي و گفتاري رسمي تقسيم ميشود؛ نوع صحبت كردن افراد تحصيل كرده، گفتاري رسمي است. در هر قوم و ملتي از دو روستا تا دو شهر لهجه تغيير ميكند. اين تغيير زبان يك پديده اجتماعي است كه مدام در حال تحول است. قاعدتا 100سال قبل مردم با كت و شلوار نبودند. اين اختلافهاي مكاني و تماسها است كه موجب تغييرات ميشود و لهجه را به مرور شكل ميدهد. به اضافه برخي تفاوتهاي زباني. به عنوان مثال، زابليها به جاي شش فعل ديدم، ديدي، ديد و … از چهار فعل استفاده ميكنند.
اين تفاوتها از كجا ناشي ميشود؟
خيلي روشن نيست. مثلا در عربي 14فعل داريم و در فارسي 6تا. يا در فارسي باستان و اوستا براي صدا كردن افراد، صيغه مذكر و مونث داشتيم ولي از دوره هخامنشيان، اين تغييرات حذف شد و در فارسي امروز آن تقسيم بندي را نداريم. دليل واضحي براي اينها وجود ندارد.
ممكن است دلايل سياسي داشته باشد؟
نه. زبان چيزي نيست كه با سياست يا زور شكل بگيرد. بعد از دوره ساماني ايران در اختيار تركان و مغولان بود، ولي زبان فارسي از بين نرفت. نكته جالب هم همين است كه زبان فارسي بدون هيچ حامي حفظ شده است.
يك اصفهاني يا يك شيرازي به راحتي با لهجه خود حرف ميزند حتي اگر به لهجه معيار حرف بزند ته لهجه اي دارد ولي مشهديها زود تغيير لهجه ميدهند. چرا؟
سئوال شما دو قسمتي است. اول مشكل رواني موضوع است. اگر كسي اصفهاني صحبت كند، فردي با رتبه اجتماعي پايين به نظر نميآيد. ولي مشهدي صحبت كردن، شما را از نظر اجتماعي فرد با فرهنگي نشان نميدهد. من مقصر را راديو و تلويزيون ميدانم. افرادي تيپ مشهدي را در نمايشها و جنگهاي راديويي و تلويزيوني صحبت ميكنند كه از طبقات پايين اجتماع هستند. آيا تا به حال آدمهاي فرهيخته، در شبكه استاني ما با لهجه مشهدي صحبت كردهاند؟
موضوع دوم مسئله زباني است. فارسي دري به عنوان زبان پيشين ايرانيان، زبان مردم خراسان است. اختلافهاي ساختاري لهجه مشهدي با زبان معيار خيلي كم است. در حالي كه لهجههاي ديگر چه به لحاظ ساختاري و چه به لحاظ تكيه گاه كلام، با فارسي معيار اختلاف زيادي دارند. مثلا در لهجه معيار داريم اسب آمد و در مشهد ميگوييم: «اسبكه آمد». اينها نشان ميدهد كه لهجه مشهدي با فارسي معيار اختلاف ساختي فاحشي ندارد.
پس با اين حساب لهجه مشهدي خصوصيات زباني ندارد؟
چرا دارد. واژههاي مشهدي «ژ» و «همزه» ندارد و اكثر اختلافها در فرآيندهاي واجي است. مثلا در لهجه مشهدي ما گونههاي مختلف «مي» را داريم كه 6گونه است مثل ميه، موروم، مورفروشه و … كه شايد برخي از اينها را نسل فعلي به خوبي نفهمد.
عدهاي دليل استفاده نكردن مشهديها از لهجهشان را زيبا نبودن آن ميدانند، نظر شما چيست؟
در موضوع زبان، زيبايي و زشتي مطرح نيست. هر كسي لهجه خودش را دارد. اتفاقا در مقام سنجش اختلاف لهجه مشهدي با زبان معيار حداكثر در تلفظهاست.
حالا كه حفظ لهجه اهميت دارد، چه بايد بكنيم؟
راديو و تلويزيون نقش مهمي دارند. اگر يك فرد تحصيل كرده با لهجه مشهدي حرف بزند چه عيبي دارد؟ همچنان كه الان نمايشهاي اصفهاني و شيرازي در تلويزيون پخش ميشود و كسي هم احساس بدي ندارد. ولي تيپ مشهديها را افرادي صحبت ميكنند كه طبقه اجتماعي پاييني دارند خوب چرا بايد اينگونه باشد. يكي از راههاي ديگر حفظ لهجه مشهدي اين است كه از خانواده بخواهيم در منزل با لهجه مشهدي حرف بزنند.
فكر ميكنيد، توسعه نمايشهاي خياباني يا جلسات شعر گويي ميتواند اين راه را هموار كند؟
اينها همه خوب است ولي بايد ديد خروجي آن چيست؟ بخشهاي نمايشي بر ميگردد به اينكه از چه تيپي استفاده كنيم. حتي به نظرم ميرسد، ميشود پنج دقيقه از اخبار استان را با لهجه مشهدي گفت. برخي از قديميها واقعا اخبار امروز را نميفهمند.
چند واژهي مشهدي را برايمان بگوييد
ليچ يعني در حال ريزش آب، قبچه خون يعني كاملا خوني، كله ونگ يعني مشغول، پلخمون يعني فلاخن، كفري: عصباني، كنس: خسيس، كنفت كردن: كسي را خراب كردن، كلف زدن، گاززدن، كلهپا: سرازير شدن. يا قلمبه گفتن كه هنوز كاربرد دارد.
برخي از اين واژههاي خاص خوشبختانه هنوز بين ما كاربرد دارد اما برخي به گوش ناآشناست، علتش چه ميتواند باشد؟
وقتي ما به ازاي چيزي از بين برود قاعدتا در زبان هم كمتر استفاده ميشود. امروز چاق چور استفاده نميشود پس لفظش هم به مرور از زبان روزمره كنار ميرود، هرچند حذف نميشود. نكته ديگر هم اين است كه واژه در صورت سهل و آسان بودن و اينكه اول از همه به كار رود ماندگار ميشود.
اگر كسي از شما بپرسد، كم رنگ شدن لهجه مشهدي چه عيبي دارد وقتي ما در عصر هزاره هستيم! شما چه ميگوييد؟
به نظر شما اگر يك بناي تاريخي از بين برود، زمين به آسمان ميآيد؟ نه، ولي اين يك هويت است. موجب ميشود ما پيشينه نداشته باشيم. فراموشي لهجه هم مثل تخريب يك بناي تاريخي است. شما ميدانيد زندگي 50 سال قبل چطور بوده؟ آدمها چه لباسهايي ميپوشيدند؟ غذا چه ميخوردند؟ از چه وسيلهاي براي حمل و نقل استفاده ميكردند؟ ندانستن اينها يعني ما با يك نسل بيريشه مواجه ميشويم. اين اثرش را در مليت ايراني ما هم ميگذارد. ما بايد اعتبار را به لهجه مشهدي برگردانيم.
اماكن تاريخي مشهد چقدر در حفظ لهجه موثرند؟
گوشه و كنار مشهد ديدني است. «ميل اخنگان» در مسير آرامگاه فردوسي است و متاسفانه به آن توجه نميشود. يا روستاي پاژ، زادگاه فردوسي است. حداقل به احترام فردوسي آن را حفظ كنند. هر وقت آنجا ميروم واقعاً ناراحت ميشوم. يا اماكن داخل شهر مثل گنبد خشتي. مردم دوست دارند ببينند. ولي تبليغات كه يك اصل مهم است، فراموش شده است.
از نگاه شما مشهد پتانسيل تبديل شدن به يك قطب فرهنگي را دارد؟
قطب فرهنگي شدن الزاماتي دارد. يكياش بحث هنر است. در گذشتههاي دور مشهد در تئاتر وزنهاي بود. ولي امروز نيست. اول بايد اين حوزهها را به جايگاه خود برگرداند. ما در همه حوزهها پيشرو بوديم. مشهد ستارههاي زيادي دارد ولي تيم خوبي نميشوند. كدام استان مثل خراسان بزرگ پيدا ميكنيد كه اين همه شاعر، فقيه و شخصيت فرهنگي در دلش رشد كنند. ما بايد دوباره خودمان را نشان دهيم.
من اگر جاي مسئولان بودم اولين كاري كه ميكردم ايجاد يك موزه بزرگ معاصر بود. موزههايي كه با گذشته سال قبل ما ارتباط برقرار كند. نبايد با آن سالها بيگانه باشيم. آخر خط بيگانه شدن با گذشته «بيهويتي» است.
به سراغ پيرمرد 68 ساله سرزنده و خوش بياني رفتيم كه سالها در ميان همان آدمها زيسته است. پيرمرد شاعري كه براي نگهداشتن اصالت لهجه شهرش، كتابي به زبان شعر و با لهجه مشهدي منتشر كرده است. كتابي كه يادآور بخشي از آن آداب و رسوم خاطره انگيز مردمان شهرمان، مشهد است. آنچه در زير آمده، ماحصل گفتگو ما با «محمد رضا ناظرانپور» مولف كتاب «آداب و رسوم مردمان مشهد به لهجه مشهدي» است:
جناب ناظرانپور مختصري از خودتان برايمان بگوييد؟
من محمود ناظرانپور هستم. متولد 1319 در مشهد. در محله بست پايين خيابان به دنيا آمدم و الان هم ساكن خيابان رضاشهر هستم. 6 تا فرزند دارم كه هر كدام براي خودشان دكتر و مهندس شدهاند. 5 ساله بودم كه پدرم مرا به مكتب فرستاد تا ادامه تحصيل بدهم.
چه شد كه به لهجه مشهدي كتاب نوشتيد؟
حقيقتا چندين سال بود كه به اين فكر افتاده بودم كه چرا لهجه مشهدي اينقدر غريب است. اصولا بيشتر جاهايي كه ميخواستند سخنراني كنند، تهراني حرف ميزدند. يادم ميآيد هر جا كه ميرفتيم، هر چهقدر سعي ميكرديم تهراني و لفظ قلم صحبت كنيم، دو كلمه حرف ميزديم، ميگفتند: بچه مشهد هستيد؟! لهجه مشهدي لهجه بسيار اصيلي است. حتي خود مشهد اينقدر اصالت ندارد. اين شد كه تصميم گرفتيم چيزهايي را كه از قديم در شهر مشهد ديدم كه به عنوان مشاغل، آداب و رسوم و … بوده با لهجه مشهدي در قالب يك كتاب به صورت منظوم در بياورم تا بلكه لهجه مشهدي ترويج پيدا كند و ماندگار شود.
گفتيد خود مشهد به اندازه لهجهاش اصالت ندارد! كمي توضيح ميدهيد؟
بله، ببينيد، خود مشهد ابتدا يك مكاني بوده به نام سناباد! بعد به بركت وجود مبارك حضرت رضا (ع)، مردم كمكم از اطراف و اكناف آمدهاند و در اين مكان كه امروزه همين مشهد خودمان است، ساكن شدهاند. ولي لهجهاي كه امروز به نام لهجه مشهدي شناخته شده است در اصل همان لهجه خراساني است. لهجه بزرگ و قديمي كه از اشكانيان بر جاي مانده است. اشكانيان اين لهجه را خيلي دوست داشتند و به همين لهجه صحبت ميكردند.
چرا؟
چون خيلي لهجه رك و سادهاي است. كشيدن روي كلمه و جمله را ندارد.
چرا براي بيان لهجه مشهدي سراغ آداب و رسوم مردمان مشهد رفتيد؟ اين امري اتفاقي بود يا از پيش برنامهريزي شده بود؟
نه، من ميخواستم اين مشاغل و آداب و رسوم در ذهن كوچكترها و بزرگترها تداعي شود. البته خيلي از آداب و رسوم و مشاغل بوده است كه من نتوانستم در كتاب بياورم، چون گنجايش نداشت. من قافيهاي را انتخاب كرده بودم كه همينقدر گنجايش داشت. از طرفي معتقدم؛ كتاب نبايد طولاني باشد.
اگر كتاب كوتاه باشد بيشتر توجه مخاطب را به خود جلب كند. شما نگاه كنيد؛ در ادبيات حال حاضر هم مقالات همينطور است، يعني هر چه كوتاهتر باشد ميل خواننده به خواندن بيشتر ميشود.
و ماجراي CD پيوست كتاب چه بود؟
فكر كردم چون كتاب به لهجه مشهدي است يك CD هم كه خوانش كتاب است به همراه آن منتشر كنم تا خواننده در خواندن كلمات دچار اشتباه نشود.
خوانش CD را چه كسي انجام داده است؟
خودم. يك آهنگ ملايم هم زير صدا است. البته لهجه مشهدي به آهنگ و موسيقي نميخورد. من به شما بگويم، لهجه مشهدي لهجه تبر و شمشير است و با موسيقي و صور خيال هيچ سازگاري ندارد.
به نظر شما معماريهاي جديد هويت تاريخي شهرها را نابود نميكند؟
به اعتقاد من كاملتر ميشود. ما اگر بخواهيم به يك حال بمانيم خطاست و درست نيست. ماندن در يكجا يعني فرسودگي! به نظر من برخي از اماكن را بايد نگه داشت، كه البته در اين قسمت متاسفانه درست عمل نشده است. در همين مشهد خودمان خيلي ساختمانها به ناحق خراب شده است، كه بسيار حيف بود. اما بعضي مكانها هم بوده كه مرمت شده، مثل مدرسه نواب كه با تكنيك روز ماندگار شد.
چرا برخي از مردم مشهد از اينكه به لهجه مشهدي حرف بزنند، خجالت ميكشند؟
يك وقتي لهجه مشهدي را گروهي مسخره ميكردند و يا اينكه اگر ميخواستند از اين لهجه استفاده كنند در جايي مثل جك و لطيفه استفاده ميكردند. هيچ وقت يك مطلب جدي و يا يك سخنراني را با لهجه مشهدي انجام نميدادند. البته دليل ندارد كه آدم تمام كلمات را با لهجه مشهدي بگويد. اما مشكل اينجاست كه ما نبايد از اداي برخي واژهها به لهجه مشهدي شرم داشته باشيم. به نظر من اين بايد از طرف بزرگترها شروع شود. آنها بايد گاهي اوقات از واژههايي با لهجه مشهدي در بيانشان استفاده كنند.
چقدر طول كشيد تا كتاب تان را نوشتيد؟
خيلي طول كشيد، حدود 2 سال. به خاطر اينكه در حروفچينياش خيلي اذيت شدم. مجبور شدم 3 تا حروفچين عوض كنم. آخر حروفچينها عمدتا لهجه مشهدي نميدانستند و همين باعث ميشد كار با مشكل روبهرو شود.
و كلام پايانيتان؟
شهر مشهد پر است از زيباييها، كاش بتوان اين زيباييها را به تصوير كشيد.
راستی او برايمان خاطراتي هم از روزهاي دور و مشهد گذشته گفت، كه در اينجا به یک مورد از آنها اشاره ميكنيم:
در گذشته سقف حمامها را «ملقي» ميناميدند. روي گنبد و به شكل شيشهاي كار شده است، كه نور از بالا در حمام ميافتاد و نور را جذب ميكرد و پايينتر از ملقي عكسهايي را از شيطان ميكشيدند.
عقيده بر اين بود كه شبها كه كسي در حمام نيست جنها ميآيند و داستانپردازي ميكنند، به همين دليل شيطانها را يا به شكل نقاشي يا به صورت مجسمه در آنجا ميگذاشتند كه جنها فرار كنند.
از آنجا كه لهجهها و گويشها نشانههاي اصالت يك قوم هستند، بايد ضمن آسيبشناسي اين امر براي آگاهسازي ذهن جامعه گامي جدي برداشته شود. در اين مجال اندك نگاهي كوتاه به ظرفيتهاي لهجه مشهدي و دلايل كمرنگ شدن آن از ديدگاه كارشناسان مختلف خواهيم داشت.
استفاده از زبان شعر
يكي از شعراي برجسته كشورمان نيز ضمن هشدار درباره كم رنگ شدن كاربرد لهجه مشهدي و تاثير آن بر بدنهي ادبيات فارسي كشور ميگويد: «استفاده طنزگونه از لهجه مشهدي در ادبيات شعري و برنامههاي رسانهاي عامل اصلي در به حاشيه رانده شدن اين لهجه اصيل است».
دكتر محمود اكراميفر معتقد است: «در چند ساله اخير لهجه مشهدي به عنوان نمادي براي طنز در اشعار و برنامههاي راديويي و تلويزيوني استفاده ميشود، كه اين كاربرد غلط جايگاه اين لهجه را دچار تنزل نموده است».
اكراميفر با بيان اينكه هر لهجهاي داراي ظرفيتهاي پيدا و پنهاني است، ميافزايد: «لهجه مشهدي در گروههاي مرجع علمي، فرهنگي، هنري، سياسي و اجتماعي جايگاهي ندارد و تنها زماني از آن استفاده ميشود كه افراد بخواهند، در سخنراني يا گفتگوي خود زنگ تفريح يا طنزي داشته باشند. البته استفاده جدي از لهجه مشهدي در فضاي رسمي جامعه كاري دشوار و زمان بر است كه جا افتادن آن نياز به همكاري و توجه گروههاي مراجع دارد».
او به ظرفيتهاي زبان شعر در تبيين اين لهجه اشاره ميكند و ميگويد: «شاعران ميتوانند مفاهيم عالي و مورد احترام مردم را با اين لهجه به صورت جدي مورد استفاده قرار دهند همچنان كه استاد شهريار از زبان آذري در اشعار خود بهره برده است.»
لهجهها، خاطرات جمعي يك جامعه
لهجهها در حقيقت بخشي از خاطرات جمعي ما هستند. اين مطلب را دكتر راشد محصل يكي از كارشناسان ادبيات فارسي ميگويد و ميافزايد: «وجود چنين خاطرهاي باعث ايجاد نوعي عاطفه مشترك در جامعه ميشود». او با بيان اينكه مسائل اقتصادي، سياسي و اجتماعي منجر به تغيير و دگرگوني در لهجهها ميشود ادامه ميدهد: «پس بايد ضمن بررسي تحليل اين خاطرات جمعي نسبت به گردآوري آنها نيز اقدام كرد».
اما غفورزاده شفق، شاعر برجسته كشورمان معتقد است كه رسانهها مهمترين نقش را در ترويج ماندگاري يك لهجه ايفا ميكنند ولي متاسفانه نه رسانه ملي و نه هيچ روزنامه يا مجلهاي نگاهي تخصصي به لهجهها نداشتهاند.
او ادامه ميدهد: «لهجه مشهدي به واسطه ويژگيهاي خاص خود براي نقل خاطرات، داستان و يا طنز كاربرد دارد كه به منظور پرورش آن ميتوان محافظ و نشستهاي ويژهاي برگزار كرد».
او به ظرفيتهاي اين لهجه در حوزه شعر اشاره ميكند و سرودن شعر به لهجه مشهدي را نيازمند ذوق و استعداد خاصي ميداند.
از پتانسيلهاي اين لهجه غافليم
متاسفانه كاربرد زياد لهجه مشهدي در حوزه طنز و شوخي سبب شده پتانسيلهاي آن مورد غفلت واقع شود و تمايل به كاربرد آن در گفتار روزمره كاهش يابد.
مهدي سيدي ضمن بيان اين مطلب ميگويد: «بايد اذعان كرد كه مشهد عصاره خطه عظيم خراسان است و بسياري از ميراث آن را به همراه دارد و لهجه مشهدي كه برگرفته از فارسي اصيل است، يكي از آنهاست».
او تاكيد ميكند: «به منظور تبيين اين لهجه بايد جلسات ادبي متعدد با حضور اساتيد و بزرگان حوزه ادبيات برگزار شود تا جلوهوهاي اين لهجه شيرين در قالب اين نشستها نمود يابد».
پژوهشگر مسائل مشهد نيز ضمن تاييد اين مطلب ميگويد: «راه حفظ اين لهجه كاربرد آن در حوزه شعر توسط شعراي مشهدي است. كاري كه بسياري از بزرگان ادبيات معاصر ايران نظير عماد خراساني يا ملكالشعراي بهار آن را انجام دادند و موضوعات خود را در قالبي جدي به لهجه مشهدي بيان نمودند».
او ادامه ميدهد: «بايد ارزش اين لهجه شناخته شود، چرا كه لهجه مشهدي نمودي از زبان فارسي دري است به طوري كه هر زن يا مرد قديمي مشهد به راحتي ميتوانست، عبارات شاهنامه را بفهمند اما بسياري از اين عبارات براي نسل امروز نامفهوم است».
يك شاعر معاصر هم ميگويد: «متاسفانه در حال حاضر بسياري از افراد جامعه داشتن لهجه را نوعي كم فرهنگي ميدانند. اين امر باعث شده كه بسياري از لهجه و فرهنگ اصيل زباني خود فاصله گرفته و اصالت را در زبان پايتختنشينان بدانند».
هادي منوري اين مسئله را يك خطر فرهنگي توصيف نموده و ميافزايد: «متاسفانه لهجه مشهدي با فكاهي و طنز پيوند خورده كه اين خود نوعي افت است».
مشهديها با لهجه خود ناآشنايند
همه كارشناسان در اين گزارش به نقش رسانهها خصوصا رسانه ملي در تقويت يا تخريب لهجه اشاره كردند. بسياري از آنها معتقدند؛ كاربرد طنزگونه اين لهجه در برنامههاي راديويي و تلويزيوني عاملي است كه استعمال آن را در زبان روزمره تا حدي كاهش يابد.
اما يكي از مجريان و تهيه كنندگان برنامههاي تلويزيوني و راديويي صدا و سيماي خراسان معتقد است: «رسانه ملي با توليد اين دست برنامهها تلاش ميكند مردم را با لهجه خود پيوند دهد».
رضاپور ميگويد: «متاسفانه لهجه مشهدي براي بسياري از مردم مشهد نامانوس و ناآشناست طوري كه حتي در گفتمان جدي نيز بسياري از واژهها براي مشهديها نامانوس و به تبع آن خندهدار است.»
وي ميافزايد: «بايد در قالب برنامههاي مختلف اعم از طنز يا جدي مردم را با اين لهجه آشنا كنيم تا زمينه كاربردي شدن آن فراهم شود.»
او معتقد است: لهجه مشهد در صورت كاربرد صحيح آن بسيار شيرين و جذاب است ولي توضيح نميدهد كه آيا تا كنون برنامهاي جديد در راديو و تلويزيون خراسان رضوي با موضوع لهجه تهيه شده است يا نه؟
با توجه به شناختی که از مشهد دارید و اینکه این شهر در گذشته مهد علم بوده، به بیان شما دغدغه مدیران فرهنگی مشهد برای رشد علمی شهرمان باید چگونه تعریف شود؟
به نظرم فضای فکری مشهد هم چنان بسته است با توجه به امکانات موجود و وجود پر برکت امامرضا(ع)، این شهر ميتواند دوباره کانون مطالعات فکری باشد. اما متاسفانه گروههای فکری در مشهد امکان رشد کافی پیدا نکردهاند؛ در حالی که مشهد باید یکی از مراکز تولید فکر در ایران باشد. پس گام اول را باید حل این موضوع قرار داد. البته این مسئله نسبت به گذشته فرق کرده است و الان فضا آمادهتر از گذشته است تا مشهد به کانون توجه همهی اهالی اعتقاد و نظر تبدیل شود. پس تغییر نگاه گام اول برای مدیران فرهنگی شهر است.
در همین زمینه و برای تغییر نگاهها و نگرشهای موجود چه راه کاری ميتوان ارائه نمود؟
با توجه به احترام و ارادتی که همه ایرانیان و مسلمانان به زیارت حضرت رضا(ع) دارند، شما اگر اهالی علم و نظر را به مشهد دعوت کنید، به طور قطع با استقبال آنها مواجه خواهید شد و این ميتواند، بهترین زمینه برای تبادل فکری باشد باید ذهنمان را برای پذیرش انتقاد باز کرده و در جهت رفع نقایص و ضعفهای موجود حرکت کنیم. یعنی چار چوبها را وسیعتر تعریف نماییم.
در حوزه فرهنگ شهروندی که ارتباط مستقیمی با همین مقوله دارد، چگونه ميتوان زمینههای پذیرایی مناسب و فرهنگ استقبال از زائر را در میان مجاوران و شهروندان مشهدی افزایش داد؟
من گزارشی خواندم از مدت زمان ماندگاری زائران در مشهد که متاسفانه روز به روز کمتر ميشود و حتی به یک روز و نیم کاهش یافته است. این مشکل با توجه به بودجهای که برای شهر مشهد در نظر گرفته شده تا حد زیادی قابل حل است. این در حالی است که وضعیت اتوبوسرانی و حتی اطراف حرم رضوی مطلوب نیست یا قطار شهری که بلاتکلیف مانده است. این نوع و کیفیت میزبانی شهروندان را دچار مشکل ميکند. با ظرفیتی که وجود پر برکت امامرضا(ع) برای شهرمان به ارمغان آورده است، ميتوان اقداماتی را ترتیب داد که به عنوان مثال برای زائرانی که وضع مالی خوبی ندارند، امکاناتی ویژه در نظر گرفته شود. این یک تبلیغ مناسب است. یا شهرداری بازاری متناسب با نیاز زائران بسازد. چنین شرایطی باعث ميشود شهروندان مشهدی هم حقوق شهروندی را رعایت کنند هم به تبع آن از فرهنگ شهروندی بالایی برخوردار شوند. یعنی این روند به یک آموزش غیر مستقیم شهروندی توام با افزایش امکانات شهری تبدیل ميشود. اما در حال حاضر من وضعیت حقوق و فرهنگ شهروندی را مناسب نميبینم.
همان طور که اشاره کردید، مشهد ظرفیت این را دارد که یک مرکز علمی باشد، در رابطه با دانشگاههای مشهد به عنوان بستری که ميتوانند زیربنای فرهنگی مشهد را شکل دهند نیز توضیحاتی بفرمایید؟
باید یک افق بلند شکل بگیرد و نگاه مان کلان باشد. هم دانشگاه و هم حوزه مشهد باید محل مراجعه طالبان علم از اقصی نقاط جهان نظیر آفریقا، خاورمیانه،کشورهای تازه استقلال یافته باشد. یعنی این شهر همانطور که در گذشته چنین بوده به پایگاهی علمی و معتبر در سطح جهان بدل گردد. باید انگیزهها، فضاهای سیاسی و فکری متناسبی ایجاد شود تا چنین اتفاقی میسر گردد. در حقیقت خود ما باید جاذبه برای علمآموزی و به تبع آن رونق فرهنگی شهرمان ایجاد کنیم.
با توجه به مسئولیت وی در حوزه فرهنگ کلانشهر تهران با این مدیر جوان در خصوص اولویتهای فرهنگی شهر مشهد و تجربیاتش در تهران گفتگو کردیم.
همان ابتدای کار هم رفتیم سراغ اولویتهای فرهنگی شهرمان و اینکه این مدیر با سابقه با توجه به شناختش از محیط فرهنگی شهر مشهد و همچنین با توجه به مسئولیتهای فرهنگی و سابقه مدیریتی او در عرصه فرهنگ شهری، این اولویتها را چه ميداند تا مشهد به شهری در خور حضرت رضا (ع) و میزبانی از زائران ایشان تبديل گردد، البته جواب او هم به ارائه چند پیشنهاد ختم شد که به قول خودش مبتنی بر تجاربش در شهر تهران و سر و سامان دادن به وضعیت فرهنگی پایتخت و پایتختنشینان بود.
به گفته شوشتری مشهد به دلیل ساختار مذهبی که دارد در بحثهای فرهنگی از پتانسیل ویژهای برخوردار است. «سنتی بودن مردم مشهد یک ویژگی دیگر است. اما علی رغم این پتانسیلها یک گرفتگی در تصمیمگیری به چشم ميخورد. به حرم امامرضا(ع) متاسفانه نگاه منفی ميشود و نه مثبت. چرا که وجود حضرت ثامنالحجج(ع) را یک جلوگیری ميدانیم از کار فرهنگی، این یک مشکل عمده است.»
او در ادامه ميگوید: کمبود فضاهای فیزیکی در محلات مشهد در حوزه فرهنگ مشکل دیگر است. کار فرهنگی باید در سطح محلات و مناطق شهر بهطور یکسان توزیع گردد. اما متاسفانه تاکنون در ایجاد چنین فضاهایی اعم از سینما، فرهنگسرا، خانه فرهنگ، پارک و… به آن میزان که بتواند نیازهای فرهنگی شهرمان را پاسخگو باشد، کوتاهی صورت گرفته است.
این مقام مسئول حرفهایش را این طور ادامه ميدهد که در تهران 374 محله هست که تا پایان سال جاری برای این تعداد محله، 374 سرای محله ایجاد ميشود. خانه مشق، خانه اسباب بازی و… از جمله عناوین این سراها هستند. اینها کار فرهنگی منطقه ای است که شهر مشهد همچنان در آن فقیر است.
به بیان او در تهران 3 میلیون متر مربع فضای فرهنگی وجود دارد. «اینها با بودجه خود شهرداری ایجاد شده اند. چون ما خودکفا هستیم، درآمد داریم و کار ميکنیم. با این وجود معتقدیم؛ این فضاها کم است. این فضاهای فرهنگی علی رغم همه تلاشهایی که ميشود در مشهد نیز بسیار کم بوده و جوابگوی نیازهای آن با توجه به خیل عظیم حضور زائران و تعداد زیاد مجاوران نیست.
شوشتری ميافزاید: یک فرق دیگری که تهران با مشهد دارد وجود شورایاریهایی است که در تهران مسهل بسیاری از مشکلات موجود بوده است. در چنین فضا و بستری که از سوی شهرداری فراهم شده، هر شورا نیازهای محله و منطقه خود را شناسایی و آنها را از مسئولان مربوطه مطالبه ميکند. از طرفی این یک موضوع مسلم است که کار فرهنگی در محله سجاد مشهد با کوی کارگران آن متفاوت است و این در حالی است که هنوز بستر لازم برای نیاز سنجی و تفکیک نیازهای موجود فراهم نشده است. البته گامهای ابتدایی در این عرصه برداشته شده که تحقق نتایج آن به زمان نیاز دارد.
او مسئله دیگر را در شهر مشهد را عدم استفاده از نخبگان عنوان کرده و ميگوید: نخبگان حاملان پیام هستند و ميتوانیم از آنها در کار فرهنگی و آموزش شهروندی استفاده کنیم. البته این بستری است که باید بر روی آن سرمایه گذاری معقولانه نمود تا نتایج آن نیز نمود عملی پیدا کند.
شوشتری در ادامه نیم نگاهی دارد به تولید محصولات فرهنگی در مشهد و آن را متناسب با جایگاه فرهنگی این شهر و ظرفیتهای آن نميداند. «محصولات فرهنگی که توسط مجموعههای فرهنگی همین شهر تولید شود، بسیار کم است. این در حالی است که این شهر بسترهای بیشتری داشته که ميتوان با بهرهگیری از آنها تولیداتی را عرضه نمود که در خور شان نام فرهنگی این شهر باشد.»
سرپرست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران اضافه ميکند: مسئله مهم دیگر که باید در مشهد مثل تهران مد نظر قرار گیرد، این است که در این شهر باید برای پارکها که زیر نظر سازمان پارکها و فضای سبز شهرداری اداره ميشوند، نگاه و مدیریتی فرهنگی نیز تعریف کرد. ما در تهران این کار را کردیم. سالنهای روباز در پارکها ایجاد شده است که برنامه اجرا ميکنند و ما تنها نظارت ميکنیم. در حقیقت این خود شورایاریها هستند که به طور مستقل آنها را اداره ميکنند. و در چنین فضایی برنامههای متنوع فرهنگی مثل جشنها، مسابقات و… برگزار ميشود.
حُسن ختام حرفهای این مدیر جوان مشهدی ذکر این نکته است که مشهد با توجه به اینکه یک قطب زیارتی است ميتواند یک الگو هم باشد. اما الان نوع استقبال از زائران فراوان حضرت رضا(ع) مناسب نیست. ورودیهای مشهد با وجود اینکه به نوعی ویترین این شهر و فضای آن هستند، اما غیر فرهنگی و فاقد جاذبه به نظر ميآیند. از طرف دیگر ميشود با ارائه محصولاتی به زائران علاوه بر زیارت برای آنها سوغات فرهنگی هم فراهم کنیم.